زمزمه های من و تو

درد دل های خیلی خصوصی

زمزمه های من و تو

درد دل های خیلی خصوصی

بایگانی ۵ ساله

گفت  :


چند تا کتاب...چند تا کارت..CD....یه گوشی موبایل...

یه سکه طلا...یه خلخال فیروزه ای...

و یه عالم خاطره تلخ رفت توی یه جعبه و تموم شد.

فقط تونستم رو جعبه بنویسم: بایگانی 5 سال!


 گفتم  :


پس اونهمه  عشق و محبت  چی اون رفت  تو جعبه ؟

پس ساعت ها و روزهای که  عاشقانه  دنبال کارت از این


  دانشگاه  به اون دانشگاه  میومدم واسه خاطر کارهای

دانشگات کارو زندگی خودم و  تعطیل میکردم  هم  بذار تو جعبه ..


ساعت های که  پشت درب دانشگاهتون دم سوپر استار منتظر مینشستم

تا تو از کلاس بیایی ببرمت  کرج که خستگی راه اذیتت نکنه  رو هم  بذار تو جعبه ..


روزهایی که  از کارو زندگی خودم میزدم و  واسه  همراهی و دلگرمی  تو از دادسرا

تا دادگاه خانواده اونم هر ۲هفته یا گاهی هم هر هفته میومدم رو هم  بذار تو جعبه...


از کلانتری تا دادگاه های پارک شهر و شهادت دادن تو دادگاه و گرفتن حق

حضانت از اون بابا و خیلی محبت های دگر رو هم بذار تو جعبه ..


آره حق با شماست  من  ۵ سال وقت شما رو گرفتم مزاحم زندگیت بودم..

تو این ۵ سال کلاهت و قاضی کن  ببین  چی واسه من بعنوان ارزش یادگاری مونده..

چی واسه تو ...؟




پاسخ های درخواستی

 با سلام  خدمت  خانم دکتر


نمیدونم  تو چرا این همه  خود خواه شدی ..

آخه  باباجون  ۶ ماه پیش خودت گفتی نمیخوای من باشم  ..

خودت خواستی برم ..

منم رفتم ..

حالا من مقصرم  ..

عجب بساطیه ها..

من فقط خواستم تبریک بگم  همین ..

نیومدم  از بودن  یا نبودن  حرف بزنم  ..

براتم  آرزوی شادی و موفقیت کردم دیگه  چرا  واسم رجز میخونی..

 ‌به قول خودت   Never Mind ...

دکترا..

مبارک باشه خانوم دکتر ..


از صمیم قلب این موفقیت  رو بهت  تبریک  میگم ..