زمزمه های من و تو

درد دل های خیلی خصوصی

زمزمه های من و تو

درد دل های خیلی خصوصی

درود ...

میدونستم تاب وتوان دوریم ونداری ..  

 منم ندارم ...  

 

از اینکه قبول کردی مقصری و عجولانه تصمیم گرفتی  ..

و به اشتباه خودت معترفی خوشحالم  ..  

 

و سعی میکنم ببخشمت ... 

و مثل همیشه دوستت دارم .. 

 

راستی امروز دومین سالروز اون کیف جادوییه ها..

۶ بهمن ۷۶ که یادته عجب حکایتی داشتیم آنروزا .. 

 

 

 

حرف مفت ...

ممنون از حرفات...

اما متاسفانه فقط تو این قضیه خودتو دیدی...بدون اینکه حتی یه درصد طرف مقابلم به حساب بیاری...

یا تهدیدم کردی...یا تحقیر کردی...یا کنایه زدی...و مثه همیشه همه ی تقصیرارو گردن من انداختی...

 گلایه من از فحش و بد وبیراه نیست.  

گلایه من از ناسزا و عصبانیت و عجولانه تصمیم گرفتنت نیست .. 

*اتفاقا بر خلاف حرفی که زدی تموم عکس العملهات نشون داده که گلایه ت از همون بدو بیراها بوده!

هر وقت نیازداشتی بودم .. 

هر وقت خواستی در خدمتت بودم ..

*آره دقیقا...اما اون وقتایی که بهت نیاز داشتم...در بقیه موارد ولم کردی به امان خدا( گله گی  دو سه ماه پیشمو اگه یادت بیاد که بهت گفتم بی توجه شدی...تو چی کار کردی؟شروع کردی به مسخره بازی و...)

هر بار مشکل داشتم تو یا نبودی... 

 یا خودت رو پشت یک حصار پوشالی قایم کردی... 

*تو انقده مخفی کاری داری تو زندگیت که حتی موقعی که دچار مشکلی...با یه جمله حوصله ندارم...یا وضعیتم مساعد نیست انتظار معجزه داری از من...منم هنوز پیغمبر نشده م که بفهمم اون لحظه میزان سختی اوضاع واسه تو چند درصده...!!اما من همیشه راست و حسینی همه چیو حتی خصوصی ترین موردای زندگیمو بهت میگم واسه همینه که تو میدونی من دقیقا تو چه وضعی هستم و کمکم میکنی...

تنها چیزی که بهش اهمیت ندادی و نمی دی حضور من در این  

رابطه بوده ...

*این حرف کاملا ثابت میکنه که تو فقط چیزاییو میبینی و میشنوی که دلت میخواد...یعنی تا الان این حرفا و صحبت ها فقط واسه وقت گذرونی بوده نه اهمیت دو تا آدم و رابطه شون!!!...

مدتهاست اخلاق و رفتار نادرستت رو دارم تحمل میکنم ..   

حالا دیگه ظرفیتم پر شده دیگه تحمل توهین و تحقیرت رو ندارم .. 

منم عین تو!...با این تفاوت که همون کوه مشکلات من که به نظر تو احمقانه و خنده داره...چیزی به نام ظرفیت واسه من باقی نذاشته...

باید تنها بمونی تا قدر اونهایی که دوستت دارن و تو براشون ارزشی قائل نیستی و همیشه فکر میکنی این وظیفه ماست که دوستت داشته باشیم و به فرمانت باشیم  رو درک کنی .. 

*از تجویز و نسخه ای که پیچیدی ممنون...اما بقیه آدمای توی زندگیم مثه تو فکر نمیکنن...با تموم حرفا کنارم مونده ن که بهم ثابت کنن هیچ وقت تنها نبودم و نیستم..

 این تویی که واسه نداشتن من باید مرثیه بگیری آره واقعا همینطوره تو مفت من و از دست دادی خیلی مفت .. 

*چی بگم!!

اما بدون تنها عاملی که باعث فاصله بین ما شد  ..

همون خودخواهی و غرورت بود .

*این بی انصافانه ترین حرفی بود که میشد بزنی!...

شاید اگه ۲۰ روز پیش عذر خواهی میکردی مسئله این همه حاد نمیشد ...

دیدی گفتم تو تنها هدفت این بوده که به خودت ثابت کنی برنده شدی؟؟

به آدم ها ارزش بده و براشون احترام قائل شو  تا بهت احترام گذاشته بشه ...  

همونطور که انتظار داری دوست داشته بشی انتظار دیگران رو برآورده کن...

من آینه آدمای اطرافمم...پژواک کارا و حرفاشون...این حداقل شعوره که فکر کنم داشته باشم...اگه کسی منو برنجونه و انتظار احترام و علاقه داشته باشه باید به شعورم شک داشته باشم!

این حرفا و نوشته ها اذیتم میکنه...ترجیح میدم نه دیگه بنویسمشون نه اینکه بخونمشون.

پاسخی به یادداشتهای بی عنوان

اگه تحت فشار بودی..  

اگه دوریم رنجت داده ..

اگه مورد بی توجهی قرار گرفتی .. 

اگه اعصابت بهم ریخته و از دستم ناراحت ودلخوری.. 

فقط و فقط خودت مقصری.   

بارها ازت خواستم در رفتارو کردارت تجدید نظر کنی  ..

هر آدمی برای خودش شخصیت داره و قابل احترامه..    

اما تو وقتی از کسی خوشت نمیآد ..

 یا اعمال ورفتارش باب میلت نیست ..  

طرف رو  زیر پات با توهین و تحقیر و حرفهای ناپسندت 

 له میکنی ........   

*آدما تو یه رابطه دنبال حضور طرف مقابلشون هستن...این حضور فقط موقع دردسر و  نیاز نیست...یه حضور دائمیه...  

 

 پس چرا خودت هر زمان که به حضورت نیازمند بودم  

تنهام گذاشتی ؟؟؟    

پس چرا خودت هر زمان که باید میبودی نبودی و  

خودت رو پشت کوهی از مشکلات قایم میکردی؟؟؟  

 گلایه من از فحش و بد وبیراه نیست.  

گلایه من از ناسزا و عصبانیت و عجولانه تصمیم گرفتنت نیست ..  

 گلایه من از همیشه تنها موندنمه .. 

گلایه من از زمانیه که باید کنارم میبودی اما تو نبودی ..   

فقط خودت رو میبینی..! 

یک بار خودت رو جای من قرار بده ..   

هر وقت نیازداشتی بودم .. 

هر وقت خواستی در خدمتت بودم .. 

 

هرزمان تنها بودی با حضورم تنهای و بی کسی تو پر کردم ..  

هر زمان اراده کردی اومدم وبودم ...  

اما تو چی ...؟ واسم چیکار کردی ؟؟؟ 

تنهایی من و کدوم مرتبه با حضور پر کردی؟؟؟

 

هر بار مشکل داشتم تو یا نبودی... 

 یا خودت رو پشت یک حصار پوشالی قایم کردی...  

*نه بخاطر اینکه بگم تو به هدفت رسیدی...فقط به خاطر اینکه برای شخصیت خودم ارزش زیادی قائل هستم..من به وجود "خودم" خیلی اهمیت میدم...حالا اسمش خودخواهی باشه...مهم نیست   

تنها چیزی که بهش اهمیت ندادی و نمی دی حضور من در این  

رابطه بوده ...  من واسه پیروزی جشنی ندارم بگیریم پیروزیی وجود نداره  ... 

مدتهاست اخلاق و رفتار نادرستت رو دارم تحمل میکنم ..   

حالا دیگه ظرفیتم پر شده دیگه تحمل توهین و تحقیرت رو ندارم ..  

  

باید تنها بمونی تا قدر اونهایی که دوستت دارن و تو براشون ارزشی قائل نیستی و همیشه فکر میکنی این وظیفه ماست که دوستت داشته باشیم و به فرمانت باشیم  رو درک کنی ..    

 این تویی که واسه نداشتن من باید مرثیه بگیری آره واقعا همینطوره تو مفت من و از دست دادی خیلی مفت ..  

 

بورو با خودت خلوت کن شاید هم واست اهمیتی نداشته باشه بود یا  

نبود من ..  

 

اما بدون تنها عاملی که باعث فاصله بین ما شد  ..

همون خودخواهی و غرورت بود .   

شاید اگه ۲۰ روز پیش عذر خواهی میکردی مسئله این همه حاد نمیشد ... 

 قایم باشکی وجود نداره روابط ما باید موشکافی و بازبینی بشه رفتارهاو برخوردهای تو خیلی زشت و زننده بوده و من و سخت میرنجونه ...   

مسائل مالی و ...هیچ دخلی به این موضوع نداره خودت رو موشکافی کن .. رفتارتو اصلاح کن ..   

به آدم ها ارزش بده و براشون احترام قائل شو  تا بهت احترام گذاشته بشه ...  

همونطور که انتظار داری دوست داشته بشی انتظار دیگران رو برآورده کن...

بی عنوان...

-بالاخره منم اقرار میکنم که خسته شدم...

2-در رابطه با حرفایی که تو دو تا مکالمه تلفنی داشتیم خیلی خوب فکر کردم...تو منطق من که همیشه از نظر تو بی منطقیه...وقتی یکی رو دوست داری...به خطر رضای دل خودت اگه بشکنیش...اون آدمو زیر سوال نبردی...خودتو دوست داشتن خودتو زیر سوال بردی...پس هر دومون خطا کردیم....من تو رو دوست ندارم وگرنه بهت شک نمی کردم! حتی اگه حدسم درست بود نباید ایمانمو بهت از دست میدادم....و تو هم منو دوست نداری چون اگه داشتی واسه غرور من ارزش قائل میشدی.... وواسه شکستنش 20 روز خودتو و منو این طوری تحت فشار نمی ذاشتی.

3-آدما تو یه رابطه دنبال حضور طرف مقابلشون هستن...این حضور فقط موقع دردسر و نیاز نیست...یه حضور دائمیه...و من همیشه برات گفتم که نبودن یه آدم تو زندگیمو راحتتر میتونم بپذیرم تا اینکه باشه...اما حسش نکنم...20 روز تموم دوست داشتنو تو بوته آزمایش گذاشتم...اما نبودی...من اگه جای تو بودم حتی با شنیدن تموم فحش های دنیا واسه چیزی که بهش اعتقاد داشتم و دوستش داشتم می جنگیدم..تا بهش ثابت کنم من درست هستم...نه اینکه صبر کنم آبا از آسیاب بیفته تازه شرط و شروط هم بذارم...خب اینم یه تفاوت دیگه بین ماست...که درک متقابلش سخته...

4-وقتی تو یه رابطه کار به جایی میرسه که دو طرف دهنشونو باز میکنن و از سر عصبانیت یا لجشون حرفاییو میزنن که مثلا دلشون خنک شه...بیشتر وقتا فقط رابطشونو تموم میکنن بدون اینکه دلشون خنک شه...البته طبق حرفای خودت شکی نیست که شما مردی! هر کاری هم دلت بخواد میتونی بکنی...دوست دختر داشته باشی...زندگی شخصیت به خودت مربوط باشه...اما هیچ تضمینی هم وجود نداره که من نوعی بخوام این موضوعو قبول کنم...پس به واسطه قدرتی که فکر میکنی داری...میتونی ادامه بدی...اما با کسی که عقایدتو رو قبول کنه.

5-در مورد فحشی که دادم...دقیقا نمی دونم علتش چی بود...دوست داشتن یکی که فکر میکردم مال منه اما نبود!...حس اینکه کسی غرورمو که از خودمم بیشتر دوسش دارم  شکسته بود...عصبانیت از اینکه یکی موضوعی رو که من با گوشای خودم شنیده بود حاشا میکرد....دیگه دلیل واقعیش مهم نیست واسم...مهم اینه که گفتن اون حرفا در شان من نبود...من خودمو کوچیک کردم...نه تو رو...بخاطر همین معذرت میخوام...نه بخاطر اینکه بگم تو به هدفت رسیدی...فقط به خاطر اینکه برای شخصیت خودم ارزش زیادی قائل هستم..من به وجود "خودم" خیلی اهمیت میدم...حالا اسمش خودخواهی باشه...مهم نیست

6-میخوام تو زندگیم آرامش داشته باشم...چیزی که به خاطر بدست آوردنش خیلی چیزا و آدما رو زیر پام گذاشتم...و از خیلی چیزا گذشتم...و این آرامش زمانی بوجود میاد که جنگ ذهنی نداشته باشم...شاید تنها بمونم...شایدم تنهاییم زیاد طول نکشه...شاید بازم به قول تو بهتر از تو پیدا نکنم!!!...اما واسه قهر و بچه بازی زیادی پیر هستم...میخوام کسی تو زندگیم باشه که منو همینطوری که هستم دوست داشته باشه...شاید پیداش کنم شایدم نه...اما دیگه نمی خوام یه رابطه پر از علامت سوال با کلی دغدغه ذهنی تو 24 ساعت روز همراهم باشه...احساس نا امنی بهم دست میده...و حالا حالاها باید قوی بمونم...واسه ادامه دادن.

7-من هیچ وقت تو زندگیم نه خودمو به کسی تحمیل کردم نه منت کسی رو کشیدم همینطورم اجازه ندادم کسی بهم آویزون باشه...پس تو همچین طرز تفکری باید تجدید نظر کنی که من دنبالت راه افتادم یا منتتو کشیدم...اسمش از نظر تو اگه اینه،باشه...دیگه مهم نیست

8- میمونه یه سری مسائل که یا مالیه...یا به قول خودت یه سری خرت و پرت...تکلیف اونارم خودت تععین کن...منم انجام میدم...

9-این قضیه خیلی زودتر از اینا باید روشن میشد...به هر حال حرف دیگه ای ندارم...دیگه م نمیخوام این بازیو ادامه بدم...واسه هر دومون زشته...شتر سواری هم دولا دولا نمیشه...من از قایم موشک بازی از بچه گی هم بدم می اومد...ما عوض نمیشیم...کسی هم نمی تونه عوضمون کنه...

پ.ن. میتونی واسه پیروزیت به حساب من جشن بگیری...اگه واقعا به این نتیجه رسیدی که برنده شدی.